واقعا زنان از مردان احساساتی ترند؟ / واقعیت یا کلیشه؟
تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۳۴۲۲۴
زنان احساساتیتر از مردان نیستند احساسات مردان بهاندازه زنان متغیر است مردان درهنگام جدایی احساسیتر از زنان هستند احساساتیبودن مردان خیلی هم خوب است کلیشههای هیجانمحور تأثیر منفی بر افراد دارند خشونت خانگی پیامد همین کلیشه است سخن پایانی
به گزارش اقتصاد آنلاین؛البته مقصر من و شما نیستیم، این طرز فکر اشتباه از قرنها پیش وجود داشته و بهتدریج به جوامع کنونی منتقل شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
همانطور که گفتیم، قرنهاست این کلیشه بین افراد رایج است که زنان احساساتیتر از مردان هستند؛ اما چرا این عقیده رایج شده است؟ درواقع دو دلیل اصلی برای آن وجود دارد:
در این زمینه بخوانید؛
اختلال ترسناک «مسخ شخصیت» را بشناسید + درمان
خودشیفتگی پنهان چیست؟ / مراقب خودشیفته های درونگرا باشید
مدل های مویی که شخصیت افراد رو فریاد می زنن!
دلیل اول: کلیشهای که قرنهاست رایج است
اول اینکه، طبقهبندی «احساس» یا «هیجان» بهعنوان مفهومی تحقیرآمیز، تاریخچهای طولانی دارد و متعلق به یکیدو دهه اخیر نیست. در قرن نوزدهم، بر این باور بودند که زنان بهدلیل داشتن رَحِم (uterus) مستعد هیستری یا حمله عصبی هستند و به همین دلیل آنها را احساساتی و بیثبات میدانستند. جالبتر اینکه عقیده داشتند این مشکل مختص زنان است و چون مردان رحِم ندارند، چنین مشکلی در آنها دیده نمیشود! زمانی هم که زنی را هیستریک تشخیص میدادند، او را با هیسترکتومی درمان میکردند.
این روند همچنان ادامه پیدا کرده و تبعات آن را در قرن حاضر هم میبینیم. شاید فکر کنید این یک شوخی است؛ اما حقیقت دارد که در قرن بیستم، دانشمندان تا حد زیادی پژوهش درباره زنان را کنار گذاشته بودند. فرضیه آنها این بود که نوسانات هورمون مربوط به تخمدان در زنان، تغییراتی در آنها و بهویژه در احساساتشان ایجاد میکند که بهشکل تجربی کنترلشدنی نیست؛ یعنی زنان بهحدی غیرقابلپیشبینی بودند که نمیشد روی آنها مطالعه کرد. به این ترتیب، بهجای اینکه با استفاده از علم تحقیق کنند که آیا این فرضیات درباره احساسات و هورمونهای زنانه درست است یا نه، بهراحتی زنان را نادیده گرفتند و بهجای آن روی مردان مطالعه کردند.
دلیل دوم: فکر میکنیم احساسات مرد و زن متفاوت است
دلیل دوم این است که کمتر کسی واقعا میتواند بهدرستی تفاوتهای واقعی بین زن و مرد را درک کند. به همین دلیل در بسیاری از موارد شاهد هستیم که تفاوت بین مردان و زنان را به احساسات هم تعمیم میدهند. همین موضوع باعث شده است که ما احساسات زنان و مردان را بهروشهایی جانبدارانه توصیف کنیم. برای نمونه، اگر مردی در طول یک رویداد ورزشی، بارها احساساتش نوسان کند او را «پرشور و اشتیاق» توصیف میکنند. درحالیکه اگر زنی بر اثر یک رویداد احساساتش تغییر کند، او را «غیرمنطقی» یا «بیثبات» مینامند.
۱. مردی که بازی تیم موردعلاقهاش را تماشا میکند و اینطور اشک میریزد:
مردان احساساتیتر از زنان نیستندخدایا دیگه چندتا گل میخوان بهمون بزنن؟!
۲. پدر و پسری که به این شکل یکدیگر را در آغوش گرفتهاند:
مردان احساساتیتر از زنان نیستند+ بابا! زندگی عادلانه نیست!
ـ ناراحت نباش پسرم، درست میشه…
۳. مردی که دارد ایکسباکس بازی میکند و فریاد میزند:
مردان احساساتیتر از زنان نیستندبازم باختم که! آخه چرا کشتن غول مرحله آخر اینقدر سخته؟
بنابراین مردان بهاندازه زنان احساساتی هستند و آنها هم نوساناتی در احساساتشان دارند. در انتهای مطلب خواهید دید که چرا این موضوع تا این اندازه اهمیت دارد.
احساسات مردان بهاندازه زنان متغیر استدر بخش قبل دیدیم که مردان بهاندازه زنان احساساتی هستند و تفاوتی هم در نوع احساسات آنها وجود ندارد. بهتر است این موضوع را بهشکل علمی بررسی کنیم.
پژوهشگران برای سنجش احساسات مثبت و منفی، مطالعهای روی ۱۴۲ مرد و زن انجام دادند. سپس احساسات آنها را طی ۷۵ روز پایش و ثبت کردند. برای کنترل تأثیر هورمونهای زنانه، پژوهشگران چهار گروه از زنان را در نظر گرفتند: افرادی که دارای چرخه پریود طبیعی بودند و آنهایی که از سه شکل مختلف از داروهای ضدبارداری استفاده میکردند.
نتایج نشان داد حتی با وجود استفاده از سنجههای مختلف برای اندازهگیری احساسات این افراد، هیچ تفاوت معناداری بین آنها وجود نداشت. از سوی دیگر، احساسات مردان به همان اندازهٔ احساسات زنان متغیر بود.
جالبتر اینکه پژوهشگران حتی بین چهار گروه مختلف زنان هم تفاوت معناداری پیدا نکردند. این نشان میدهد که نوسانات و تغییرات احساسی یا هیجانی تحتتأثیر عوامل زیادی قرار میگیرد نه اینکه فقط هورمونها در آن نقش داشته باشند.
مردان درهنگام جدایی احساسیتر از زنان هستندمردان در هنگام جدایی احساسیتر از زنان رفتار میکنندچرا رفتی چرا من بیقرارم…
یک مطالعه جدید دیگر نشان داده است که مردان در هنگام جدایی نهتنها بهاندازه زنان احساساتی میشوند، حتی ممکن است از آنها احساساتیتر هم باشند.
پژوهشگران با تجزیهوتحلیل ۱۸۴هزار نفر از افرادی که درباره روابطشان در یک اتاق گفتوگو مطلب ارسال میکردند، دریافتند مردان بهشکل قابلتوجهی بیشتر از زنان درباره احساس دلشکستگی یا ناراحتی خود از شکست عشقی صحبت میکنند.
محققان بر این باورند این مطالعه میتواند به آزمایشکردن بسیاری از باورهای دیگر درباره تفاوتهای جنسیتی در روابط کمک کند. یافتههای این مطالعه واقعا شگفتانگیز بودند؛ زیرا کلیشهای را که میگوید زنان بیشتر از مردان احساسات را در روابطشان وارد میکنند تضعیف میکرد.
احساساتیبودن مردان خیلی هم خوب استبرخلاف آنچه تصور میکنیم، احساساتیبودن مردان اصلا چیز بدی نیست. اینکه مردان هم بهاندازه زنان احساساتی هستند، نباید برای هیچیک از ما تعجبآور باشد. اگر هست، دلیلش این است که دیدگاههای ما عمیقا تحتتأثیر رایجبودن این کلیشه طی قرنها قرار گرفته است. وقتی شواهدی که نشان میدهند احساسات در ایجاد تفکر نوآورانه نقش مهمی دارند هر روز قویتر میشوند، آیا بازهم میتوانید احساساتیبودن مردان را چیزی بد بدانید؟ مسلما نه؛ زیرا این کلیشهها فقط اشتباه نیستند، جلوی پیشرفت را هم میگیرند. همه جنسیتها برای اینکه در زندگی و در جامعه مفید و مؤثر عمل کنند، باید احساساتشان را بپذیرند و آن را بهعنوان محرکی بیولوژیکی برای تفکر بدانند.
کلیشههای هیجانمحور تأثیر منفی بر افراد دارنداگر باور عمومی بر این باشد که برخی افراد بهدلیل جنسیتی که دارند احساسیتر (هیجانیتر) از دیگران هستند، همه افراد جامعه آسیب خواهند دید. هیچ شخصی را نباید از این لحاظ در چهارچوب خاصی قرار داد. همه افراد احساسات دارند و با کمک همین احساسات ارتباط برقرار میکنند. اگر این کلیشهها از بین نروند، افرادی که خارج از این چهارچوب رفتار میکنند، ممکن است درمعرض خطر طردشدن یا حذفشدن قرار بگیرند. از سوی دیگر، اگر افراد، چه مرد و چه زن، خودشان را ملزم کنند بهشکلی درآیند که در آن چهارچوبها جای بگیرند، محدود میشوند و توانایی رشد و ابراز وجود را از دست میدهند. زنان در این صورت نمیتوانند به توانمندی برسند و فرصتهای محدودی خواهند داشت و مردان نیز، بهجای اینکه احساساتشان را بهشکلی سالم ابراز کنند، آن را در خودشان خفه میکنند و از ایجاد ارتباط عمیق با دیگران عاجز میمانند.
این تأثیر همه افراد از زن و مرد را تحتتأثیر قرار میدهد و فقط مردان همسوجنسیت یا سیسجندر (cisgender) با آن مشکلی نخواهند داشت. جوامع مردسالاری که این کلیشهها در آنها بهشدت رخنه کرده است، به زنان اجازه میدهند احساساتی باشند؛ اما باید سطح مناسبی از آن را نشان دهند. میتوانند گریه کنند؛ اما نباید عصبانی شوند. اتفاقا همینکه تعیین میکنند چهچیزی برای هر جنسیت قابلقبول است و چهچیزی نیست، خودش باعث تداوم خشونت میشود.
خشونت خانگی پیامد همین کلیشه استخشونت خانگی پیامد کلیشههای هیجانمحور استخشونت جنسیت نمیشناسد.
هم زنان و هم مردان میتوانند قربانی خشونت خانگی باشند؛ فقط مردان بیشتر از زنان آن را مخفی میکنند که نتیجهای از کلیشههای نادرست درباره احساسات است.
براساس آمار، یک زن از هر سه زن در سراسر جهان، در طول زندگیاش قربانی خشونت خانگی میشود. تعجبی هم ندارد؛ در دنیایی که از ابتدا احساسات را مختص زنان دانستهاند و تعیین کردهاند که زنان نباید توانمند باشند، باید هم چنین خشونتی رایج باشد. بااینحال، این بدان معنا نیست که این مشکل مردان را تحتتأثیر قرار نمیدهد. ازآنجاکه در جوامع مردسالار برای مردان تعیین کردهاند که نباید احساساتی شوند و باید قوی باشند زیرا شایستگی این قدرت را دارند، در ذهن مردان خودبهخود فردی که بهعنوان «قربانی» تلقی میشود با ویژگیهای زنانه مطابقت دارد. به همین دلیل، اغلب مردانی که قربانی خشونت خانگیاند درباره آن سکوت میکنند و تعجبی ندارد که چرا بیشتر افراد بهسختی باور میکنند کسی مرد باشد و از خشونت خانگی آسیب دیده باشد.
سخن پایانیکلیشههای نادرست و جنسیتمحور درباره هیجان و احساس، برچسب «غیرمنطقیبودن»، «احساساتیشدن» و «بیثباتبودن» به زنان میزند و مردان را بیاحساس جلوه میدهد. این برچسبها از یک سو این عقیده را در جوامع رواج میدهد که زنان موجوداتی سرکش هستند که نمیتوانند خودشان را کنترل کنند یا قضاوت صحیح داشته باشند و از سوی دیگر، باعث میشود مردان، احساساتی را که لازمه برقراری ارتباطات عمیق و تفکر هوشمند هستند، در خودشان خفه کنند. این در حالی است که علم میگوید مردان درست بهاندازه زنان احساساتی هستند و این کلیشهها فقط شکاف جنسیتی ایجاد میکنند. بنابراین زمان آن فرا رسیده است که واژه «احساسی» را بازتعریف کنیم و واژه «پرشور» یا «مشتاق» را هم برای زنان و هم برای مردان به کار ببریم. مردان و زنان باید دیدگاههای نادرست را درباره جنسیت، احساسات و عقلانیت دور بریزند؛ زیرا تفکر راهبردی همیشه با احساسات پرشور هدایت میشود.
حالا شما دوست عزیز: خانم هستید یا آقا، هرگز از احساساتیشدن خجالت نکشید و بابت آن عذرخواهی نکنید؛ زیرا ما انسانها درباره چیزهایی احساسی میشویم که برایمان مهم هستند. احساساتتان را بپذیرید؛ زیرا این احساسات هستند که به شما کمک میکنند با دیگران ارتباط برقرار کنید، تفکری نوآورانه داشته باشید و در جامعه مفید واقع شوید. اگر دوست داشتید، دیدگاههایتان را با ما به اشتراک بگذارید. خوشحال میشویم نظر شما را درباره این مبحث بدانیم.
منبع: chetorمنبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: شخصیت شناسی روابط زناشویی اخبار عمومی مردان به اندازه زنان مردان احساسات همین دلیل کلیشه ها احساسی تر خشونت خانگی احساسات مرد تر از زنان تحت تأثیر قرن ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۳۴۲۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۷ چیزی که فقط افرادی که در خانواده ای با روابط سمی بزرگ شده اند درکشان می کنند
نحوه بزرگ شدن شما تا بزرگسالی، چه خوب و چه بد، بر رفتارتان تأثیر می گذارد.
تجربیات مخرب اولیه زندگی زخم های عاطفی ماندگاری از خود به جای می گذارند.
آنها اغلب روابط شما را به گونه ای تحت تاثیر خود قرار می دهند که درک آن دشوار است.
به گزارش روزیاتو، در ادامه به بررسی ۷ چیز در زندگی می پردازیم که طبق اصول روانشناسی، افرادی که در خانواده ای با روابط سمی بزرگ شده اند درکشان می کنند.
۱) زندگی در تنش مداومبزرگ شدن در یک خانواده سمی می تواند به معنای زندگی در یک تنش دائمی باشد. هرگز نمی دانید که درگیری بعدی چه زمانی رخ خواهد داد.
روانشناسان خاطرنشان می کنند که اعضای سمی خانواده ممکن است معتاد به درگیری های مداوم باشند.
در نتیجه، آنها از نظر احساسی بیش از حد واکنش نشان داده و در جمع یا در فضای خصوصی عصبانیتشان را نشان می دهند.
بزرگ شدن در چنین محیط ناآرامی مانند حرکت در میدان مین بوده که در آن هر قدم مملو از خطر است.
از لحظهای که از خواب بیدار میشوید، تا زمانی که به رختخواب میروید، یک حس تنش وجود دارد؛ مانند طوفانی که در حال وقوع است.
شما در چنین شرایطی مجبور هستید که همیشه رفتارها و سخنان خود را بررسی کنید و هرگز نمی دانید که یک نظر ظاهراً بی ضرر چه زمانی طوفانی را برمی انگیزد.
این حالت حتی پس از مستقل شدن به سختی از بین می رود.
۲) احساس می کنید که در افت و خیز احساسی هستیداعضای سمی خانواده همیشه در آستانه انفجار نیستند.
گاهی اوقات، آنها آرام، دوستداشتنی و خوب به نظر می رسند. درست پیش از اینکه بدون هیچ هشداری وارد حالت سمی خود شوند.
این دقیقاً همان چیزی است که باعث می شود احساس کنید که انگار در یک ترن هوایی احساسی هستید.
درست زمانی که فکر می کنید در امانید، یک طغیان شما را به قلمروی دلواپسی پرتاب می کند.
این تغییرات سریع خلق و خو باعث ایجاد حس بی ثباتی می شوند.
بچههایی که در چنین شرایطی بزرگ میشوند و نمیدانند که چه چیزی انتظارشان را می کشد، ممکن است دچار اضطراب شده و دائماً خود را برای حمله عاطفی بعدی آماده کنند.
۳) مراقبت از دیگرانکودکان در خانوادههای سمی ممکن است خود را در نقش هایی بیابند که معمولاً برای بزرگسالان تعریف شده اند؛ مانند نقش مراقب.
این امر آنها را وادار می کند که خیلی سریع بزرگ شوند و کودکی و معصومیت آنها را می رباید.
بر اساس اصول روانشناسی، اگر مجبور باشید از همان ابتدا نقش مراقب را بازی کنید، این احتمال وجود دارد که هویت خود را با انجام کارهایی برای دیگران پیوند دهید.
در حالی که کمک کردن خوب است، با داشتن چنین ذهنیتی این کار را بیش از حد و بدون تعیین مرزهای سالم و توجه به نیازهای خود انجام می دهید.
در این صورت، عزت نفس شما آسیب می بیند. به خصوص اگر این باور را داشته باشید که تنها در صورتی شایسته عشق و احترام هستید که بتوانید به دیگران کمک کنید.
۴) عزت نفس پایینافرادی که در خانواده های سمی بزرگ شده اند، اغلب در دوره بزرگسالی با عزت نفس پایین دست و پنجه نرم می کنند.
اگر در دوران کودکی خود مجبور بودید که با انتقادات بی وقفه کنار بیایید، همان افرادی که باید به شما عشق بیقید و شرط میدادند، باعث شدند که احساس بی ارزشی کنید.
هنگامی که متقاعد شدید بی ارزش هستید، از بین بردن این باور دشوار است.
حتی در موقعیت هایی که به طور عینی موفق هستید، ممکن است دچار احساس بی کفایتی و شرم شوید.
بنابراین، اهداف بزرگ تری را برای خود تعیین کرده و اگر نتوانستید به آنها دست یابید، خودتان را سرزنش می کنید.
۵) کمالگراییفرزندان خانواده های سمی می توانند دچار کمالگرایی شوند.
شاید پدر و مادرتان اشتباهات شما را به عنوان یک نقص، به جای بخشی از زندگی عادی تلقی میکردند.
بنابراین، ممکن است این رفتار باعث شده باشد که شما در دوره بزرگسالی فکر کنید که باید از اشتباهات به هر قیمتی اجتناب کرد و تلاش برای کمالگرایی یک هنجار است؛ نه یک استثنا.
تمایل به کمالگرایی همچنین می تواند ناشی از نیاز به کسب تایید یا اجتناب از انتقاد در یک محیط خانوادگی سمی باشد که در درازمدت باعث استرس مزمن و نارضایتی از زندگی خواهد شد.
۶) سرکوب احساساتمحیطهای سرکوبکننده عاطفی در دوران کودکی، بیان آشکار احساسات را برای افراد چالشبرانگیز می کنند.
روانشناسان خاطرنشان کرده اند که سرکوب احساسات یک راهبرد معمول مقابله ای است که توسط اعضای خانواده های سمی استفاده می شود.
کودکان در چنین خانواده هایی این باور را دارند که ابراز احساسات می تواند منجر به نادیده گرفته شدن یا حتی خشونت و شرمندگی شود.
بنابراین آنها احساسات خود را سرکوب می کنند که باعث می شود ایجاد روابط عمیق در دوره بزرگسالی چالشبرانگیزتر شود.
اگر نتوانید به طرف مقابل بگویید که واقعاً چه احساسی دارید، چگونه می توانید به او نزدیک شوید؟
۷) مکانیسم های مقابله ای ناسالمبزرگ شدن در یک شرایط سمی میتواند باعث شود مکانیسمهای مقابلهای دیگری در شما شکل گیرند:
کنارهگیری از تعاملات اجتماعی به عنوان راهی برای محافظت از خود در برابر رنج های عاطفی بیشتر سوء مصرف مواد مخدر یا الکل برای از بین بردن درد عاطفی یا مقابله با استرس انجام رفتارهای خودآزاری در تلاش برای مقابله با احساسات طاقتفرسا یا به دست آوردن حس کنترل صرف زمان بیش از حد در شبکه های اجتماعی یا خیالبافی به عنوان وسیله ای برای فرار از واقعیت های زندگی ناکارآمد خانوادگی کانال عصر ایران در تلگرام